ای قصه قصه,نون و پنیر و پسته😅
شخصیت ها:لینا و مارکوس نوع رمان:دو پارت
شرط برای یه پارت دیگه:۵تاکامنت شروع!!!
ل:داشت خابم میبرد که یکدفعه گوشیم زنگ خورد و از جام پریدم و گوشیمو جواب دادم .(آرام باش😐🙄)دوباره مارکوس بود😀
م:سلام عزیزم حال خوبه.🤗
ل:آره آره خوبم عشقم (چندش😕)
م:ام.......میگم میای بریم پارک?😊
ل:آخ جونننن الان آماده میشم حالا غذا بیارم?🤔
م:اگه دوست داشتی بیار.فقط یه چیز الان لوکیشن رو برات میفرستم بیا اونجا,میخوام برای دیدن غروب خورشید اونجا یاشیم(آخی بچم)😋😘
ل:باشه الان آماده میشم;بای فعلا
م:اوکه بای
نویسنده رنگی رنگی
لیندارفت و......
جای حساس تموم کردم😽لایک وکامنت فرا موش نشه.🤗